گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت .
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم .
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این مقدار آب فایده ای ندارد .
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !

نویسنده : S.H.Mousavi
لینک کوتاه این مطلب : http://polop.ir/?p=994