گفت :” کفشهای راحتی ام را برای مادرم بفرستید ، بلوزم را به جالباسی آویزان کنید . گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید ، برای اینکه هیچ گاه یاد نگرفتم آن را چطور بنوازم . خانه ام را به یک آدم مستمند بدهید و بگویید که اجاره ی آن تمام و کمال پرداخت شده . پولها و موادم را برای خودتان بردارید ، ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید . مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید ، دوستان ، باعینک آفتابیم . گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید ، ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید “.
( شل سیلوراستاین )
