دکتر شفق روزی با دوستی توی هتلی در اصفهان استراحت می کرد .
صدای فروشنده دوره گردی آن دو را کلافه کرده بود .
بالاخره هر دو به کوچه رفتند و بچه را در میان گرفتند و از دو طرف دعوایش کردند .
شفق با عصبانیت گفت : کسی که این صداهای ناهنجار را در می آورد یا باید احمق باشد ، یا دیوانه .
بچه که وسط آن دو ایستاده بود ، گفت : من نه احمقم و نه دیوانه ، بلکه بین این دو تا هستم !

نویسنده : S.H.Mousavi
لینک کوتاه این مطلب : http://polop.ir/?p=1715