دیشب شخص ناشناسی تلفن زد و گفت : منزل فلانی ؟ گفتم : خودم هستم ، بفرمایید . گفت : من شماره تلفن شما را به سختی پیدا کردم . اول تلفن زدم به آقای باباچاهی ، از ایشان تلفن آقای لنگرودی را گرفتم . بعدا تلفن زدم به آقای …
ادامه مطلب »»کتاب وداع با اسلحه
ابراهیم گلستان در مصاحبه ای نقل کرده که بعد از کودتای 28 مرداد ( نجف دریابندری ) را هم می گیرند ، به این جرم که عضو ( جمعیت طرفداران صلح ) بوده است . دریابندری می پرسد : دلیل این اتهام چیست ؟ می گویند : دلیلش این است …
ادامه مطلب »»شمس لنگرودی
( شمس لنگرودی) و ( حافظ موسوی ) و ( شهاب مقربین ) نشر ( آهنگ دیگر ) را می چرخاندند . روزی شخصی به دفتر انتشارات تلفن می زند و این مکالمه صورت می گیرد : – آقای حافظ ؟ – بفرمایید ، من شمس هستم . – من …
ادامه مطلب »»از آب گذشته ها
روزی به میرزا اسکندر خان قراچه داغی ( جمشید ارجمند) گفتیم : « ما توی لطیفه های شما آب می بندیم و این ور و آن ور استفاده می کنیم ». میرزا اسکندر خان گفت : « از آب گذشته ها را بده خودمان هم استفاده کنیم !»
ادامه مطلب »»سنگ قبر
مرحوم پرویز شاپور ، بیشتر لطیفه هایی را که تعریف می کرد ، خودش می ساخت . مثلا می گفت : « روزی در گورستان عده ای را دیدم که روی سنگ قبری با قلم و چکش دارند کار می کنند . پرسیدم : شما چه کار ه اید و …
ادامه مطلب »»وزارت ارشاد
زمانی بود که وزارت ارشاد فقط به افراد متاهل مجوز نشر می داد ، یک روز یک نفر به وزارت ارشاد مراجعه می کند و تقاضای 2 مجوز نشر می کند . می پرسند : چرا دو تا ؟ پاسخ می دهد : برای اینکه دو تا زن دارم !
ادامه مطلب »»بزرگداشت استاد فرات
پس از درگذشت استاد فرات ، روزنامه توفیق مراسم بزرگداشت او را در سالن امیر کبیر مدرسه دارالفنون برگزار کرد . در این مراسم از عمران صلاحی خواستند پشت تریبون بیاید و چند کلمه ای درباره آن شادروان سخنرانی کند . عمران صلاحی پشت تریبون رفت و گفت : استاد …
ادامه مطلب »»کشور داری
از محمد قاضی پرسیدند : در حال حاضر داری چه کار می کنی ؟ گفت : کشور داری . راست هم می گفت ، چون اسم همسرش « کشور » بود !
ادامه مطلب »»آقای دکتر
مفتون امینی می گفت به مجلس ختمی رفته بودیم که سخنرانی می گفت : آقای دکتر شخص بسیار نیکوکاری بودند ، از بیماران بی بضاعت حق ویزیت نمی گرفتند و حتی پول داروی آن ها را هم می دادند . یک نفر رفت زیر گوش سخنران گفت : آن مرحوم …
ادامه مطلب »»پول قرض گرفتن
شاعری به ما تلفن زد و مبلغی پول خواست . در جایی قرار گذاشتیم و پول را به او رساندیم . وقتی پول را گرفت ، گفت : این پشت یک قهوه خانه هست ، بیا برویم آنجا ، مهمان من !
ادامه مطلب »»