روزی بهلول كفش نو پوشیده بود ، داخل مسجدی شد تا نماز بگذارد . در آن محل مردی را دید كه به كفش های او نگاه می كند ، فهمید كه طمع به كفش او دارد . ناچار با كفش به نماز ایستاد . آن دزد گفت: با كفش نماز …
ادامه مطلب »»روزی بهلول كفش نو پوشیده بود ، داخل مسجدی شد تا نماز بگذارد . در آن محل مردی را دید كه به كفش های او نگاه می كند ، فهمید كه طمع به كفش او دارد . ناچار با كفش به نماز ایستاد . آن دزد گفت: با كفش نماز …
ادامه مطلب »»