شخصی كه سابقه دوستی با بهلول را داشت ، روزی مقداری گندم به آسیاب برد ، پس از آرد کردن ، بر الاغ خود سوارنمود و چون نزدیك منزل بهلول رسید اتفاقا خرش لنگ شد و به زمین افتاد . آن شخص با سابقه دوستی كه با بهلول داشت بهلول …
ادامه مطلب »»بهلول و مستخدم
یكی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده و قدری ماست در ریشش ریخته بود. بهلول از او سوال نمود چه خورده ، مستخدم برای تمسخر گفت : كبوتر خورده ام . بهلول جواب داد : قبل از آن كه بگویی من دانسته بودم . مستخدم پرسید : از كجا …
ادامه مطلب »»بهلول و مرد شیاد
بهلول سكه طلایی در دست داشت و با آن بازی می نمود. شیادی چون شنیده بود كه بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سكه را به من بدهی در عوض ده سكه كه به همین رنگ است به تو می دهم . بهلول چون سكه های او …
ادامه مطلب »»بهلول و دزد
روزی بهلول كفش نو پوشیده بود ، داخل مسجدی شد تا نماز بگذارد . در آن محل مردی را دید كه به كفش های او نگاه می كند ، فهمید كه طمع به كفش او دارد . ناچار با كفش به نماز ایستاد . آن دزد گفت: با كفش نماز …
ادامه مطلب »»بهلول و سوداگر
روزی سوداگری بغدادی ، از بهلول سوال نمود : آقای شیخ بهلول ، من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ . بهلول جواب داد : آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود . اتفاقا پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان …
ادامه مطلب »»بهلول و عطیه خلیفه
روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد كه آن را در میان فقرا و نیازمندان تقسیم نماید . بهلول وجه را گرفت و بعد از لحظه ای به خود خلیفه پس داد . هارون از علت آن سوال نمود. بهلول جواب داد كه من هر چه فكر كردم ، از …
ادامه مطلب »»بهلول و وزیر
روزی وزیر خلیفه به تمسخر بهلول را گفت : خلیفه تو را حاكم به سگ و خروس و خوك نموده است . بهلول جواب داد : پس از این ساعت به بعد ، قدم از فرمان من بیرون منه ، كه رعیت منی . همراهان وزیر همه به خنده افتادند …
ادامه مطلب »»بهلول و امیر كوفه
اسحق بن محمدبن صباح ، امیر كوفه بود . زوجه او دختری زائید . امیر از این بابت بسیار محزون و غمگین گردید و از غذا و آب خوردن خود داری نمود . چون بهلول این مطلب را شنید ، به نزد وی آمد و گفت : ای امیر این …
ادامه مطلب »»پند دادن بهلول به هارون
روزی بهلول به نزد هارون رفت . هارون گفت : ای بهلول مرا پندی ده . بهلول گفت اگر در بیابان ، تشنگی بر تو غلبه نماید و غریب به موت شوی ، چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند ، كه عطش خود را فرو نشانی …
ادامه مطلب »»بهلول و طبیب دربار هارون
هارون الرشید طبیب مخصوصی از یونان درخواست نمود . چون آن طبیب وارد بغداد شد ، هارون با جلال مخصوصی آن طبیب را وارد دربار نمود و بسیار به او احترام نمود . تا چند روز اركان دولت و اكابر شهر بغداد به دیدن آن طبیب می رفتند تا این …
ادامه مطلب »»